آینده طبیعت ایران ما

   مهاجرت های نوین

   آسیب و زیان،  انتظار و نا امیدی

      تمام شواهد حاکی از آن است،  که حرکت و مهاجرت های نوین افراد در قرن 21 ،  چه به شکل داوطلبانه و چه به صورت اجباری در مقیاس عظیمی صورت خواهد گرفت.  در هیچ مقطعی از تاریخ مهاجرت افراد تا این حد جهانی نبوده است،  و این حقیقت انکار ناپذیر ناشی از تفاوت های اقتصادی، اجتماعی و همچنین به دلیل سهولت و سرعت ارتباطات است.  یقینا این پدیده عواقب جدیدی بهمراه خواهد داشت،  اگر چه احساس درونی هر مهاجر همان اضطراب ها و ترس های بدوی است،  که به اشکال مختلف با توجه به تجربیات آن فرد در وی متجلی خواهد شد.  موضوع مهاجرت برای بعضی به منزله رسیدن به رویاها و برای دیگران به منزله تشویش ناشی از کابوسی هولناک می باشد.  در هر صورت مهاجرت در این عصر موضوعی است،  که از هر لحاظ جنبه های مثبت و منفی،  بسیار در خور توجه می باشد.

      در گذشته ها و طول تاریخ بشر مهاجرت های زیادی داشته است،  اما این مهاجرت ها قومی و طایفه ای بوده و کمتر انفراد و یا خانوادگی بوده.  ما در تاریخ جهان مهاجرت اقوام آریایی و ایرانی را به اروپا داشته ایم،  مانند اقوام، سلت ها و گلها،  در ابتدای قرن 20 مهاجرت های فردی ایرانی را برای کار و زندگی بهتر به قسطنطنیه و بادکوبه و در نیمه دوم قرن 20 به آلمان و بقیه اروپا و در اواخر قرن گذشته به آمریکا فراوان دیده ایم که باعث شده امروز ایران دیگری در خارج از ایران و بگستردگی جهانی شکل بگیرد.  در هر دوره در ساختارهای تاریخی اجتماع شکل و پدیده مهاجرت متفاوت بوده،  و باید به آن از درآمد و تحلیل همان بخش نگاه کرد.

      وقتی از مهاجرت های امروزی سخن می گوییم،  منظورمان انتقال افراد از یک کشور به کشور دیگری،  جهت استقرار و ریشه دواندن در آن کشور است.  این به منزله جدایی از کشور تولد است،  و همچنین تلاشی جهت پیوند و برخوردن در یک مکان غریب که در آن انسان هایی زندگی می کنند،  که با کشور تولد فرد مهاجر از هر لحاظ مچه منجمله،  آداب و رسوم، زبان و گویش، متفاوت هستند.  در هر حال تجربه ایست دردناک،  که همانند سوگواری بوده،  و نیاز به تجزیه و تحلیل دارد.  اگر چه در این سوگواری مانند دیگر سوگواری ها از دست دادن به شکل واقعی یا تجسدی وجود ندارد،  به عبارتی فرد نمرده است،  و فقط در مکان دیگری وجود دارد.  این فرد دور مانده به حیات خود ادامه می دهد،  و نمیتوان آنرا مانند یک معشوقه مرده دفن کرد.  اما به آن دسترسی نداریم و نمیدانیم آیا روزی آنرا به دست خواهیم آورد یا خیر.  بر خلاف یک سوگواری معمولی این فرد نیست که انسان را ترک می کند،  بلکه مهاجر است که وطن را ترک می کند.  این فرد از دست رفته نیست که احتمال مرگ آن وجود دارد،  بلکه مهاجر است که احتمال دارد از غم موطن فراموش شده اش از دنیا برود.

      به طور کل دو نوع مهاجرت وجود دارد:  یکی داوطلبانه و دیگری غیر داوطلبانه.  البته بعضی ها معتقدند که هیچ مهاجرتی داوطلبانه نیست،  زیرا مهاجری که محل سکونت خود را به طور دائم ترک می کنند،  و به مکان جدیدی می رود،  همواره از روی اجبار و به امید بر آورده شدن نیاز های جدی خود به ناچار این کار را انجام می دهند؛  مشکلات اقتصادی، جنگ، اپیدمی، سرکوب های سیاسی، دینی، ایدئولوژیکی، نژادی، به دلیل عشق و غیره.  در انواع مهاجرت به هر دلیلی که باشد یک وجه اشتراک وجود دارد،  و آن پشت سر گذاشتن یک روزمرگی و یک فرهنگ اصیل متعلق به یک گروه است.  زمانی که از مهاجرت سخن می گوییم آسان می توان اخراج آدم و حوا را از بهشت تجسم کرد.  افسانه آدم و حوا را می توان به عنوان اولین مهاجرت دید،  که در حقیقت سمبل تولد است.  آدم و حوا از روی وسوسه دانستن سیب را می خورند،  و خطر تنبیه شدن را به گردن می گیرند.  بهشت گمشده رابطه تنگاتنگی با آرزوی دانستن دارد،  و این همان اولین گام در مسیر رهایی از وابستگی است،  و که لازمه آن خود تامینی به معنای حقیقی آن، استقلال، در دنیایی نو توام با زایش دردیست که همراه دارد.

      راه یافتن به سرزمین موعود کاری است،  بس دشوار،  همانطور که از مهاجرت استعاره ایی حضرت موسی پیداست،  او نتوانست به این سرزمین دست پیدا کند،  و شاید نسل های بعد بتوانند سرزمین موعود را از آن خود کنند.  زمانی که ما نسبت به موضوعی آگاهی پیدا میکنیم،  دیگر راه بازگشتی وجود ندارد.  آگاهی ما را وادار به ترک سرزمین آشنای اجداد مان می کند،  و ما را به سرزمین نا شناخته ای کوچ می دهد،  سرزمینی که در آن  خطرها و نا امنی های فراوانی وجود دارد. اما در حقیقت اولین مهاجرت از رحم مادر به دنیای بیرون است که همان تولد باشد.  از این جهت همه ما روزی یک دنیای آشنا را ترک گفته ایم،  و در معرض تنهایی، طرد شدن و درد قرار گرفته ایم،  و تمام عمرمان را صرف به دست آوردن این جایگاه امن از دست رفته می کنیم.

      فروید در سال 1938 پس از حمله نازی ها مجبور به مهاجرت از اتریش به لندن شد،  و چند روز پس از رسیدن نوشت:  به احساس پیروزی که به من دست داد،  وقتی که شما را دیدم،  کمی غم اضافه کنید،  زیرا علی رغم همه چیز من،  عمیقا عاشق آن زندانی بودم،  که من را از آن آزاد کرده اند.

   عواملی که سبب یک مهاجرت تقریبأ موفقیت آمیز می شوند:

      اگر چه همه مهاجرت ها پیچیده هستند،  اما عواملی هم وجود دارند،  که باعث می شوند تا یک مهاجرت به سمت پیروزی یا شکست سوق پیدا کند.

-  اولین عامل این است که آیا تصمیم به مهاجرت اختیاری یا اجباری بوده است، (مهاجرت یا تبعید).  اگر اختیاری بوده است،  فرد در جستجوی زندگی بهتر در دنیایی بهتر در چهارچوب یک پروژه زندگی قدم برداشته است،  که نمی توانسته در کشور مبدأ به این زندگی دست یابد،  اما اگر اجباری بوده،  فرد در جهت زنده ماند و فرار از یک خطر،  بدون تصور زندگی بهتر این گام را بر می دارد.  اگر مهاجر در جستجوی وفق دادن خود با محیط جدید است،  در حالی که فرد تبعید شده در فکر بازگشت است.  فردی که مهاجرت می کند تنها باید با  درد آنچه از دست رفته بسازد،  در صورتی که در فرد تبعید شده علاوه بر این درد،  احساس گناه نسبت به آنانی که می توانند همانند او در خطر باشند،  و همچنین خشم نسبت به اجباری بودن ترک محل سکونت خود وجود دارد.

   عوامل دیگر:

   -  سن مهاجر،  برای افراد مسن وفق دادن خود با محیط جدید مشکل تر از بچه ها است،  زیرا بچه ها با والدین و یا سرپرست خود مهاجرت می کنند و قابلیت سازگاری بیشتر است.  در نوجوانان مهاجرت می تواند واقعه آسیب زایی باشد،  زیرا علاوه بر تغییرات و تحولات جسمی و درونی تحولات بیرونی نیز به آنان اضافه می شود.

   -  قابلیت تحمل جدایی ها،

   -  شدت وابستگی و علاقه به مبدأ،

   -  کسانی که در مقصد با آنان آشنا می شوند،

   -  آیا مهاجرت انفرادی و یا گروهی بوده است،

   -  انتقال دائم یا موقت،

   -  فرصت برنامه ریزی مهاجرت یا عدم آن،  مهاجر به یک مدت زمانی بین اتخاذ تصمیم و اجرای آن نیاز دارد و از جهت تماس و ارتباط با افرادی است،  که آنان را ترک خواهد گفت تا از آنان خداحافظی کند و خود را در محیطی دیگر با یک زندگی نوین تصور کند.  برای فرد تبعیدی این فرصت ها وجود ندارند.

   -  مشخصات و نزدیکی محل مهاجرت،

   -  احتمال و امکان بازگشت یا عدم آن،

      علاوه بر این عوامل که از اهمیت خاصی در سوگواری مهاجرت برخوردار می باشند مهاجران با یک سری موقعیت های مشترک روبرو می شوند:

    1 -  نقطه عطف بیرونی از بین می رود،  و تاثیر عمیقی روی شخص می گذارد،  زیرا آداب روزمره و نیمه خودکار جای خود را به شک و تردید و تصمیمات جدید و نوآموزی می دهند.

    2-  یک تضاد بین وفق دادن و مقاومت در برابر مکان جدید پدیدار می گردد.  از طرفی مهاجر خواستار سازگاری با محیط جدید است،  و از طرفی احساس می کند که اگر با محیط جدید آمیخته شود،  اصالت و هویت خود را از دست می دهد در نتیجه به جای ادغام فرهنگ نوین و فرهنگ کهن خویش آنها را در قبال یکدیگر مهار می کند،  و از ترس از دست دادن فرهنگ کهن آن دو را به شکل مجزا در درون خویش نگاه می دارد.

    3-  تجربه معمول دیگر انواع اضطراب هایی هستند،  که توسط فرد مهاجر تجربه می شوند.

   -  اضطراب مبهوت کننده به دلیل عدم توانایی تمایز نوین از کهن.  فرد از خود می پرسد:  آیا از اینجا است؟  یا از آنجا؟ این را در اینجا یا آنجا انجام داده است.  یک حس شکست در تمایز بین نوین و کهن وجود دارد.

   -  اضطراب تعقیب و آزار زمانی که فرهنگ نوین تهدید آمیز تلقی شود.

   -  اضطراب افسردگی ناشی از غم از دست دادن بخشی از خود و اشیا از دست رفته که باز نخواهند گشت.

    4 -  بعضی از مکانیزم های دفاعی خاص افرادی هستند که مهاجرت می کنند:

  -  نفی و انکار؛  فرد سعی می کند به خود بقبولاند،  که چیزی را از دست نداده،  و این بهترین است که انجام داده،  زیرا نمی خواهد رنج زیادی ببرد.

  -  سرکوبی و فراموشی وقایع و افرادی که از دنیای کهن بوده اند،  و از آگاهی دور نگاه داشته می شوند، انگار که فراموش شده اند.  اما انکار سرپوشی است،  برای درد و منشأ ترس از اینکه توسط عزیزانی که در محیط قدیمی ماندند فراموش شویم،  و همچنین ترس از دست دادن عشق و علاقه این عزیزان و دلهره اینکه کس دیگری جایمان را بگیرد.

  -  گسستگی؛  اغلب اتفاق می افتد،  که یکی از دو مکان خوب و دیگری بد تلقی می شود،  محیط جدید ایده آلیزه ( آرمانی ) شده و قدیمی بدنام می شود.  سرزمین موعود به عنوان سرزمین شیر و عسل دیده میشود تا بلکه اضطراب و درد آنچه از دست رفته انکار گردد،  و بدین وسیله قابلیت ترک آن بوجود آید و یا درست برعکس؛  محیط قدیمی آرمانی میشود،  و محیط نوین بدنام میگردد،  تا ریشه ها ترک نشوند و بدین شکل ارتباط با سرزمین اصلی حفظ شود.  در نهایت گسستگی در هر شکل که باشد ابهام را دور نگاه می دارد،  و سبب جدایی قدیم از جدید میشود تا در اوایل جدایی این موضوع قابل تحمل باشد.

  -  آرمانی ساختن سرزمین از دست رفته و موعود پدیده متداول است که به گفته فروید می توان آنرا با عاشق شدن زوج توضیح داد. شی در حکم یک آرمان در مقایسه با "من" فقیر و ناراضی قرار می گیرد که در جستجوی کمال خویش در شی میباشد.در نتیجه در همان زمان که "من" شی را بزرگ می کند خود کوچک و تحقیر میشود و فرد عاشق زیر نفوذ این شی هپنوتیزم شده و خوبی و بدی آنرا نمی بیند.

کافکا در رمان " آمریکا" داستان جوانی به نام کارل را میگوید،  که به نیویورک مهاجرت میکند و در صندوقی تمام متعلقات خویش را حمل میکند،  و با دقت از تمام آنها در طول سفر مواظبت میکند،  اما زمانی که کشتی به مجسمه آزادی نزدیک میشود،  آنقدر تحت تأثیر این مجسمه قرار میگیرد،  که هپنوتیزم شده و تمامی متعلقات وی به سرقت میرود.  این میتواند حکم بزرگ نمودن شی و کوچک شمردن "من" باشد،  اما تفسیر دیگری نیز میتواند وجود داشته باشد،  و آن به این معنا است که کارل می خواسته بدون هیچ خاطره ای از آنچه در گذشته داشته،  و به آن عشق می ورزیده وارد زندگی جدیدش گردد.  ورود به این زندگی جدید بدون نوستالژی در حقیقت انکار از دست دادن آن است،  و به منزله آزادی است که سمبل آن در داستان مجسمه آزادی بیان میشود، -  آزادی از تاریخ و گذشته جهت شروع یک زندگی جدید-،  انگار یک زندگی بدون تاریخ و گذشته امکانپذیر باشد.

    7 -  از دیگر تجربیات مهاجرین تغییر ماهیت است: -  فردی که مهاجرت میکند،  ساختار روانش دچار تخریب می شود،  به شکلی که قابلیت حس "خود بودن" را در وی متحرک میسازد.  او حس می کند که تغییر کرده است و برای شناختن خودش دچار مشکل میگردد،  و یا آنطور که خود را میدید دیگر حس نمیکند.  و در روابط جدید احساس غریبی به وی دست میدهد.  او از خود می پرسد:  آیا من همان هستم که آنجا بودم؟  و الان اینجا هستم؟  من اینجا کی هستم؟ آنجا که بودم که بودم؟  آیا دیگران من را آنطور که فکر میکنم هستم می بینند؟  انگار فاصله ای بین آنکه بود و آنکه هست پدیدار شده باشد،  که سبب تخیل تولد مجدد می شود.

    8-  حسرت گذشته، (نوستالژی):  همانطور که لذت بخش است دردناک نیز هست.  مهاجرت یعنی ترک سرزمین مادری،  مکانی که سرگذشت ما در آن وجود دارد.  سرزمینی که شاهد تولد و رشد ما بود مکانی که شخصیت مان در آن شکل گرفت،  ترک چنین سرزمینی به منزله ترک مادر است،  و بازگشت به دوران یک کودک بی دفاع در جستجوی کسی که ما را بپذیرد و از ما مواظبت کند،  راهنمایی مان کند و مراقب ما باشد.  در حقیقت شخص دچار یک وا پس روی می شود،  مشابه کودکی که بو، رنگ، شکل و لغات جدیدی را کشف خواهد کرد.  بدین شکل با مهاجرت، سرزمین مادری با سرزمین نامادری جایگزین میگردد،  و این سرزمین نامادری می تواند خوب باشد،  یعنی،  تغذیه کند، بپرورند، مراقبت و حمایت کند،  و با آغوش باز مهاجر را بپذیرد.  یا برعکس،  نا مادری باشد که مهاجر را آزار و اذیت کند،  محروم سازد و برادران جدید وی را به برادران  نا تنی خشن مبدل سازد.

    9-  حس تعلق نیز با مهاجرت آسیب می بیند،  احساس تعلق به محیط جدید برای مهاجر وجود ندارد،  زیرا ریشه های وی از سرزمین مادری بریده شده اند،  و در هوا قرار دارند.  این ریشه ها می بایستی با گذشت زمان در محیط جدید جای باز کرده و با نفوذ مهاجر در سازمان های فرهنگی، اجتماعی و زبان محیط جدید جای خود را استحکام بخشند.

   10-  تنهایی نیز حظور خود را تحمیل می کند،  کریستفا میگوید:  غریبه با تنهایی عشق بازی می کند.  میگویند که رفتن کمی مردن است،  و مردن کمی آسانتر می شود،  زمانی که انسان این قابلیت را در خود بوجود می آورد که تنها بماند.  همانطور که وینی کت می گوید:  یکی از نشانه های بلوغ قابلیت تنها ماندن است.  حس محرومیت نیز مجددا در مهاجر زنده می شود.

    11-  زبان،  دوران کودکی که ارتباط شفاهی و غیر لفظی اولین روابط با دیگری بود،  با مادر بود،  تا اندازه ای به واسطه مهاجرت از بین میرود.  اگر چه مهاجر زبان جدید را فرا میگیرد،  اما در اکثریت مواقع حداقل با لهجه صحبت خواهد کرد،  و یک مهاجر هر زمان سخنی به لب بیاورد همیشه محکوم به بیگانه بودن است.

از عهده بر آمدن زبانها چه زبان مادری و چه زبان دوم مقیاسی است،  برای درجه هویت و وفق با محیط جدید.

    12-  اماکن محیط مبدأ اهمیت ویژه ای به خود میگیرند،  و منشأ دلتنگی می شوند،  همچنین آب و هوا،  بوی خاطره انگیز می شوند.

   13-  آداب و رسوم مکان مبدأ برای مهاجر اهمیت خاص پیدا میکنند،  اگر چه وی زمانی که آنجا زندگی می کرد،  در قید و بند این آداب و رسوم نبود.

   14-  اشیا برای مهاجر از اهمیت خاصی برخور دارند،  زیرا افراد و مکان ها تغییر می کنند،  اما اشیا ثابت می مانند.  مهاجر اشیا خاص را با خود به محیط مهاجرت می آورد،  اشیایی که رابط بین محیط مبدأ و محیط نو هستند،  و یاد آور زندگانی که در محیط مبدأ جریان داشت.  به همین جهت بعضی از غذاها گل ها و یا سمبل ها برای مهاجر ارزش خاصی پیدا می کنند.  سلمان اختر، (2005)،  اهمیت خاص اشیا از دست رفته غیر انسانی را،  در رابطه با حس امنیت درونی و مشکلات سازگاری،  و اضطراب حاصله از آن خاطر نشان می سازد.  

   الف/  جدایی از محیط زیست آشنا،  حس عدم تعلق به مکان جدید را در مهاجر بوجود می آورد.

   ب/  از دست دادن اشیا شخصی با اهمیت.

   پ/  تغییر در روابط بین انسان و جانوران.

   ت/  آشنایی با ابزار های جدید زندگی.

      تا اینجا تجربیات معمولی و متداول کسانی که مهاجرت می کنند را دیدیم،  اما کسانی که پشت سر می مانند نیز به واسطه خلع ایجاد شده،  با رفتن مهاجر گریبانگیر عواقبی می شوند.  همانگونه که شخص مهاجر به دلیل آنچه که از دست داده،  دچار درد و رنج می شود،  و احساس گناه می کند،  که عزیزان خود را ترک گفته است، آنانی که باز می مانند نیز دچار سوگواری می شوند،  و رنج ترک شدن بخشی از آن است.  کسی که می رود از دست دادن آزارش می دهد،  و کسی که می ماند ممکن است نسبت به دیگری حسادت کند،  و درباره زندگی جدید او خیال پردازی کرده،  و حس کند که دیگر زندگی کردن برای خودش میسر نیست.

      اگر مهاجر حس کند که ریشه کن شده است،  آنکس که باقی می ماند حس می کند،  که در رکود به سر می برد و ریشه هایش در زمین گیر کرده اند،  و دسترسی به آزادی و تجارب جدید ندارد.  همچنین برای فرد باز مانده یک بازنگری جهت سازگاری با محیط خود،  بدون حضور عزیز مهاجر لازم است.  آنانی که مهاجر را می پذیرند،  نیز تحت تاثیر قرار می گیرند،  از طرفی ممکن است هیجان زده شوند،  به امید اینکه ایده های جدیدی را دریافت خواهند کرد،  و از طرفی هویت جدید مهاجر ممکن است،  حس خطر و مزاحمت درشان بو جود آورد.

   در خاتمه چند سطری راجع به بازگشت:

      از آنجایی که با مهاجرت شی یعنی همان ابژکت نمرده است،  و فقط در مکان دیگری وجود دارد،  فرد مهاجر آرزو دارد همانطور که روزی آن را ترک گفت،  روزی دوباره این شی را ببیند.  سرانجام زمانی که به شی باز می گردد، او تغییر کرده است و ممکن است آن را نشناسد.  تا زمانی که بازگشتی در میان نباشد فرد مهاجر تصور می کند،  که همه چیز به همان منوال که آنان را ترک گفت باقی مانده اند.  اما زمانی که باز گشت دیگر آنرا برای همیشه از دست داده است.

     خیابانها تغییر شکل می دهند، مغازه ها، انسان هایی که در آنها بودند،  همگی تغییر می کنند.  شی ( ابژکت) نمرده بود،  و به همین دلیل تغییر کرد و الان هم آشنا به نظر می رسد و هم غریب.  اگر مهاجر بتواند بر این سوگواری غلبه کند و آنرا هضم کند،  خواهد دید که ریشه هایش در مکان جدید شروع به رشد می کنند.  فردی که مهاجرت می کند،  همیشه مهاجر خواهد بود،  او هیچوقت به طور کامل به دنیای جدیدش تعلق نخواهد داشت،  و به همین شکل هرگز تعلق خود را به دنیای کهن خود،  به آن شکلی که وجود داشت دوباره به دست نخواهد آورد.  او تجاربی را از دست داده که اگر در محیط قدیمی به زندگانی ادامه می داد،  آنها را کسب می کرد و تجاربی را در زندگی جدیدش به دست آورده است،  که اگر مهاجرت نمی کرد آنها را به دست نمی آورد.

     بازگشت به وطن در حقیقت یک مهاجرت دوباره است،  و ترک سرزمین منتخب که نسبت به آن علاقه ای وجود دارد،  و این رهایی حس حسرت گذشته را دوباره به همراه خواهد داشت،  همان حسی که در آغاز مهاجرت بوجود آمد.  چه فرد مهاجر باز گردد و چه باز نگردد،  اگر بتواند به شکل موفقیت آمیزی از دست دادن چهار چوب های معطوف، تعلقات شخصی، نابسامانی هویتی، تخریب معیار های فرهنگی ، گسیختگی معقولانه بودن،  دنیای اطراف، ترک زبان دوران کودکی و....غیره را پشت سر بگذارد،  و هویتی جدید برای خویش بسازد،  بدون تردید یک من نیرومند و یک ثروت عظیم به آنکه بود افزوده است.  منبع:  وبلاگ خونه گلی.

   آخرین خرس

   آخرين خرس جنگل هاي شمال، خاطرات يك سفر دوچرخه سواري فرزین ملکی،

      اوايل پاييز امسال،  دو جهانگرد هلندی ایران دوست،  مهمان من بودند،  تا از ایران زیبا برایشان بگویم،  و دیدنی های بخش گردش گری خونه گلی رو نشانشان دهم.  بهانه ای شد تا در جاده سه هزار به الموت با آنها رکاب بزنم،  یا از پيچ بن الموت آنطرف كوه هاي نرگس تا مران پياده روي کنیم.  به هم ركابان هميشگي منجمله امير حسين نيكنام، ابراهيم سرشان و حسين جي پي اس ستوده،  برنامه رو پيشنهاد دادم،  اما متأسفانه جمع جور نشد،  و يك روز زیبای پاييزي دو چرخه رو گرفتم و با آن دو فرنگی رفتم.  حوالي ظهر بود كه به مران رسیدم،  در طول راه چيزي كه بسيار آزار دهنده بود،  رفت و آمد سريع كاميون هايي بودند،  كه شن و ماسه از معدن سه هزار براي ساخت و ساز در شهر تنكابن مي بردند.  سر و صداي كاميون ها و دود اگزوز و خاكي كه بلند مي كردند از يك طرف،  و صداي مهيب بوقي كه به نشان سلام و خدا قوت مي زدند،  از طرف ديگر آزار دهنده طبیعت بود.

      جاده پس از عبور از معدن شن آرامش خود را بازيافت،  و مي شد بخشی از طبيعت را که هنوز بكر است تماشا كرد.  ولی از طرفي افسوس!  افسوس که از جاده مالروی قدیمی به غير از چند متر اثر دیگری باقي نمانده،  و مي رود تا دره سه هزار نيز به سرنوشت دره دو هزار مملو از زباله و نخاله و ويلا هاي زشت و بي هويت تبدیل گردد.  هر کجا که طبیعت سبز می درخشد،  بشر بجای حفاظت از آن با پرپا کردن جاده و معدن و بردن،  به آینده نمی اندیشد،  و از عکس العمل زمین بی خیال است.  همین بیست، سی سال پیش،  تمام این منطقه غرق و قرق در طبیعت بود،  درختان تنومند داشت،  یخچال های طبیعی داشت،  حیوانات زیبا داشت،  چشمه های زلال داشت،  ولی امروز هیچ ندارد.

      پيچ هاي تيز هفت و هشتي دو راهي درجان تا مران نفس گير بودند،  اما آنچه نفس ها را در سينه حبس مي كرد ديواره عظيم علم كوه و قله هاي تخت سليمان است،  كه پس از ورود به يكي از اين سر بالايي هاي تند،  ناگهان حضور انكار ناپذير شان،  شوكي زيبا به چشمان و روح آدمي وارد مي آورد،  بايد ديد تا باور داشت.  نزديك مران يادم آمد كه چند هفته قبل كه براي شناسايي مسير و تداركات اوليه سفر های گردشگری خونه گلی با حسين رفته بوديم،  از تو ماشين يك سياه گوش را ديديم كه در فاصله هفت، هشت متري خيره كنان به ما نگاه مي كرد.  از طرف دیگر سمور های زیبای البرز یواشکی ما را برانداز می کردند،  ولی از حیوانات بزرگ جثه تاریخ طبیعت اینجا،  مانند ببر خبری نیست.  هرچند که چندی پیش یکی از دو ببر جوان وارداتی را،  که برای نسل گیری در این جنگلها از روسیه گرفته بودند،  با گوشت الاغ مرده مریض در باغ وحش الکی تهران،  براحتی و سبک خیال کشتند.

     چند هفته بعد، ... ظهر بود رسيدم به مران و تصميم گرفتم كه براي رفتن به پيچ بن،  دير وقت است،  لوازم لازم را به همراه ندارم.  اول ده زير درختي ايستادم تا كمي استراحت كنم،  ناگهان مردي از پشت درخت بيرون آمد،  و پس از سلام و احوال پرسي،  متوجه شد كه من هماني بودم كه چند هفته قبل با كوله پشتي و دو خارجي از آنجا عبور كرده بودم.  با اصرار مرا به خانه اش برد،  اول تلویزیون را روشن كرد،  بعد يك سيگار،  به من هم تعارف كرد،  ...نه نمی کشم،  و بعد هم يك چاي خارجي با طعم و رنگ مصنوعي دم نمود،  تا جمع خان غیر ایرانی و غیر طبیعی كامل بشه.  من كه تا اينجا حالم حسابي گرفته شده بود،  انتظار خبر بعدي را نداشتم.  از اينكه برق و جاده و به اصطلاح رفاه اجتماعي،  چه صدمه جبران ناپذيري به فرهنگ و توليدات بومي زده است.  روستا هايي كه تا چند سال پيش از همه چیز کاملاً خود كفا بودند،  حتا صادرات هم داشتند،  الان تمامی مايحتاج خودشان رو از شهر مي آورند،  كه در واقع از خارج وارد ميشود.

      اصل ماجرا ...،  ميزبان مهربان مراني،  دو شب قبل به همراه پسرش پس از چند شب كشيك يك خرس بزرگ نر رو با تير زده و از پاي در آورده بودند.  جرم خرس بيچاره اين بود كه از شدت گرسنگي،  كمي از يونجه اين مرد رو خورده بود.  اين مرد ماجرا را با آب و تاب برام تعريف مي كرد،  انگار قهرمانی افسانه ای است،  با افسوس می گفت،  حیف كه نتوانسته از گوشت اين خرس استفاده كند،  پك عميقي به سيگار وارداتي اش مي زد،  و با ريموت تلویزیون ور مي رفت،  تا اينكه بالاخره متقاعدش كردم،  كه اين جعبه لعنتي را كه من بيست سال پيش رهايش كردم خاموش كند.  جعبه جادویی که تمام تبلیغات است و بس،  و در تمام برنامه هایشان،  درس نابودی زمین ما را می دهند.

      به ياد رد پاي بزرگ خرسي افتادم،  كه چند كيلومتر آنطرف تر در يك برنامه كوه پيمايي زمستاني تازه روي برف سفيد و زيبايي ديده بودم.  آيا اين خرس همان خرس بود؟  خرس ها و حیوانات بیچاره ای که ما بشرها برای رشد کذایی خود،  برنامه تکامل و سیستم طبیعت و نظم غذایی آنها را بهم زده،  و خود را نیز گرفتار گرمایش و سرمایش،  سیل و خشکسالی کرده ایم،  تا عده ای سرمایه دار لجام گسیخته در اروپا و آمریکا از چنگ زدن به مال دنیا لذت احمقانه ببرند.  دیر شده،  ولی هنوز فرصت هست تا طبیعت لطیف گیتی را از تخریب و انقراض نجات دهیم،  و نگذاریم طبیعت کاملاً خشن شود و زمین ما را،  به ضربه گرد و گرز از چنگ ما در آورد.  خيلي دلم سوخت،  سوخت و سوخت،  به حال خرسي كه ديگر نفس نمي كشيد،  به حال مردمان زحمت كشي كه ندانسته اغفال شده،  زندگي شیرین روستایی خويش را،  فقيرانه و محقّرانه و محتاجانه مي سازند.

  برگرفته از وبلاگ خونه گلی،  خاطرات فرزین ملکی مدیر خونه گلی، تنظیم و ویرایش انوش راوید.

   آینده نگری محیط زیست

      از بالای پل رودخانه زیبای چشمه کیله خوش چشم انداز تنکابن،  هزاران یا ده ها هزار پرنده سفید ناز دیده می شوند،  که گاه دسته ای پرواز می کنند،  یا چون برف به زمین نشسته اند،  و منظره ای بس عالی و دلپذیر ایجاد نموده اند.  چندین سال است بازار ماهی فروشان تنکابن به جنوب شهر و در حاشیه این رودخانه منتقل شده،  از این بازار ضایعات و دل و روده ماهی های پاک شده را به رودخانه ریخته و می ریزند.  به همین جهت این بازار و رودخانه،  منبع غذایی فراوانی برای این پرندگان شده،  و متعاقب آن بر جمعیت آنها بیش از پیش افزوده گردیده،  ولی در این یکی دو سال آخر با کمبود ماهی در رودخانه ها و دریا و کم شدن ماهی در بازار،  و نیز جمع کردن و مصرف پس مانده های ماهی های پاک شده برای کارخانه خشک کن خوراک دام و طیور،  مدتی است این تعداد زیاد پرندگان بی غذا و گرسنه مانده اند.  بویژه با گران شدن قیمت نان،  مردم هم دیگر نان برای آنها نمی ریزند،  و سهمیه ای هم برای حیات وحش ایران در نظر گرفته نشده است.

      این وضع ممکن است خطراتی برای محیط زیست داشته باشد،  منجمله بیماری های واگیر مخصوصاً آنفولانزای مرغی،  و یا مرگ دسته جمعی و آلودگی محیط زیست رودخانه و دریا،  آلودگی از فضله آنها،  و غیره.  قبل از دیر شدن و وارد نمودن خسارت احتمالی به شهر و استان و ایران،  لازم است،  نسبت به جمع آوری زیادی این پرندگان و انتقال آنها به جزایر خلیج فارس یا محیط های باز آوری اقدام شود.  البته این وضع در بسیاری از رودخانه های گیلان و مازندران بوجود آمده،  ولی در تنکابن حاد تر است.  می بایست قبل از اینکه این پرندگان زیبا بر اثر سوء تغذیه،  دچار بیماری های مسری و مرگ نشده اند،  جمعیت آنها کنترل شود.  سازمان های محیط زیستی دولتی و سبز غیر انتفاعی،  برای این موضوع باید توجه و دقت دقیق نمایند،  و نظر کارشناسان مختلف را در نظر داشته و نباید نادیده بگیرند،  در ضمن با برنامه دقیق و مردمی اجرا شود،  که با وجود احتمال ورود بیماری های مشترک،  و مسائل دیگر خطرات کم شود.  هر گونه مرگ و کشتار غیر قانونی که توسط انسان از حیوانات طبیعت صورت پذیرد،  گناه غیر قابل بازگشت و جبران،  و خطر تخریب و انقراض را در پی دارد. 

      البته از این قبیل مشکلات در طبیعت همه جای ایران به اشکال مختلف وجود دارد،  یا ممکن است داشته باشد.  می بایست جوانان باهوش هر دیار نسبت به شناسایی و معرفی مشکل و خطر اقدام کنند،  تا بتوان با جمع بندی های مردمی و کارشناسی به روش های درست نسبت به برطرف کردن آنها اقدام شود.  یکی از موضوعاتی که در پرداخت یارانه های نقدی در نظر گرفته نشده،  و خیلی مهم است سهم حیات وحش ایران می باشد. حیوانات و گیاهان ایرانی هم حقی در این آب و خاک دارند،  با حذف یارانه های غیر نقدی،  باید در هر محیط و سرزمینی،  جوانان باهوش کم و کاست ها و خواسته های حیات وحش را در نظر بگیرند،  درست مانند نیاز سهمیه نان برای پرندگان زیبای چشمه کیله.

   عکس ها در اینجا  در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ،  بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.

   کلیک کنید:  تاریخ نیک ایران

   کلیک کنید:  تاریخ مسافرت در ایران

   کلیک کنید:  اندیشمندان و شاعران ایران

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

   انوش راوید  Anoush Raavid

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،   http://www.ravid.blogfa.com

نام ماه های ایرانی و خارجی

   نام ماه های ایرانی و انیرانی

      در مقالات تاریخی خیلی پیش می آید،  که از ماه های مختلف استفاده می شود،  به همین جهت نام آنها را در اینجا می نویسم.

  ماه های شمسی پارسی <>  ماه های شمسی عربی  <> تعداد روز،،،

 * فروردین                        * حمل                            * 31

 * اردیبهشت                      * ثور                             * 31

 * خرداد                           * جوزا                            * 31

 * تیر                               * سرطان                         * 31

 * مرداد                            * اسد                             * 31

 * شهریور                        * سنبله                           * 31

 * مهر                             * میزان                           * 30

 * آبان                             * عقرب                           * 30

 * آذر                              * قوس                            * 30

 * دی                              * جدی                             * 30

 * بهمن                           * دلو                               * 30

 * اسفند                           * حوت                             * 29

  ماه های غربی و تعداد روز <><>  ماه های قمری و تعداد روز

 * ژانویه ،  31                           * محرم الحرام ، 30

 * فوریه ،  28                            * صفر المظفر ، 28

 * مارس ،  31                           * ربیع الاول ،  29

 * آوریل ،  30                           * ربیع الثانی ،  30

 * مه  ،    31                            * جمادی الاول ،  29

 * ژوئن ،  31                            * جمادی الثانی ، 30

 * ژوئیه ،  31                           * رجب المرجب ، 30

 * اوت ،   31                            * شعبان المعظم ،  30

 * سپتامبر ، 30                         * رمضان المبارک ،  29

 * اکتبر ،  31                            * شوال المکرم ،  30

 * نوامبر ،  31                          * ذی قعده الحرام ، 29

 * دسامبر ،  31                         * ذی حجه ،       29

   جهت،  دانلود ابزار تبدیل سال ها و روز ها،  به اینجا،  بروید.

   تقویم جلالی ــ  سال 471 بدستور جلال الدین ملکشا سلجوقی،  خیام نیشابوری با کمک عده ای تقویمی ترتیب داد،  که بنام تقویم جلالی معروف گردید،  و سال را 365 روز و هر چهار سال یک روز کبیسه میگرفتند،  این دقیق ترین تقویم و بر گرفته از تقویم آریایی میترایی بود.

   اسامی روز های ماه ها در ایران قدیم

 * روز اول =  اورمزد روز <><>  * روز دوم =  بهمن روز =  جشن بهمن گان <><> * روز سوم =  اردیبهشت روز =  جشن اردیبهشت گان <><> * روز چهارم =  شهریور روز =  جشن شهریور گان <><> * روز پنجم =  سپندار روز =  جشن اسفند گان <><> * روز ششم =  خرداد روز =  جشن خرداد گان <><> * روز هفتم = امرداد روز =  جشن امرداد گان <><> * روز هشتم =  دیبا روز <><> * روز نهم =  آذر روز =  جشن آذر گان <><> * روز دهم =  آبان روز =  جشن آبان گان <><> * روز یازدهم =  خور روز <><> * روز دوازدهم =  ماه روز <><> * روز سیزدهم =  تیر روز =  جشن تیرگان <><> * روز چهاردهم =  گوش روز <><> * روز پانزدهم =  دیبا روز <><> * روز شانزدهم =  مهر روز =  جشن مهر گان <><> * روز هفدهم =  روشن روز <><> * روز هجدهم = روشن روز <><> * روز نوزدهم =  فروردین روز = جشن فروردین <><> * روز بیستم =  بهرام روز <><> * روز بیست و یکم =  رام روز <><> * روز بیست دوم = باد روز <><> * روز بیست و سوم =  دیب روز <><> * روز بیست و چهارم =  دی روز = جشن دی گان <><> * روز بیست و پنجم =  ارد روز <><> * روز بیست و ششم =  اشتاد روز <><> * روز بیست هفتم =  آسمان روز <><> * روز بیست و هشتم =  زامیاد روز <><> * روز بیست و نهم =  مار اسپند روز <><> * روز سی ام =  ایزان روز <><>

   تذکر:  هر روز که با اسم ماه یکی می شد،  جشنی بر پا می کردند،  اما از همه جشنها مهمتر جشن فروردین گان و مهر گان بود،  به جشن های ایرانی بروید.

   نمونه ای جالب از فدرالیسم

      بعضی ها از فدرالیسم می ترسند،  و فکر می کنند موضوع خیلی مهمی است،  همین شورا های اسلامی ایران خود فدرالیسم ساده است،  اگر برای همین شورا ها افراد متخصص تر انتخاب شوند،  و اختیارات بیشتری داشته باشند،  نوعی فدرالیسم اولیه انجام شده است.  تعریف و قانون و فرمول بندی هایی به آن اضافه نمایم،  فدرالیسم واقعی شکل می گیرد.  مهم نیست که چندان سخت گرفته شود،  بهتر است تکامل گرایی فکر نکرد،  بلکه برای شروع آدم یک دقیقه ای بودن بهتر است.

      قاره کهن در شرایط خاص تاریخی قرار دارد،  قاره از جانب شرق و غرب تهدید می شود،  در خود مقاله قاره کهن نوشته ام و از تکرار آن خود داری می کنم،  بنابر این لازم است برای این قاره فکری در تاریخ اجتماعی شود.  بهتر است برنامه هایی باشند که تمامی قاره را پوشش دهند،  یکی از این برنامه ها می تواند فدرالیسم باشد،  کشورها بصورت فدرال،  با تعریف و تمجیدی ویژه قاره شکل جدید گیرند.  اینجا بصورت خلاصه می نویسم.  مثلاً  کشور ازبکستان می تواند یک جمهوری اصلی باشد،  که دارای دو جمهوری فدرال تاجیک و ازبک باشد،  جمهوری اصلی دارای رئیس جمهور و مجلس ها،  و دو جمهوری فدرال هر یک دارای رئیس دولت و شورا های جداگانه،  البته هر کدام از دو جمهوری فدرال دارای چندین ملت و  قوم و دین هستند،  که می توانند مانند شورا های اسلامی ایران هر کدام دارای شوراهای فدرال باشند.

      در بعضی از سرزمین ها یک منبع مهم و استراتژیک جهانی وجود دارد،  مانند عربستان،  در صورت فدرال شیعه های منطقه نفت خیز شیعه ظهران بیشترین سود را خواهند برد.  با حساب آن منبع استراتژیک و چشم داشت جهانی،  بخشی از درآمد به منطقه فدرال تخصیص و مابقی در کل کشور توزیع شود.  یا مانند گاز ترکمنستان که منبع اصلی گاز و درآمد در سرخس فارسی نشین این کشور قرار دارد.

      بنظرم بهتر است حدود 5 سال روشنفکران درباره این موضوع بگویند و بنویسند و کم و بیش کنند،  و 5 سال هم دولتها با این طرح بازی کنند،  و سپس در ابتدای تمدن جدید کنترل انرژی قاره کهن به رهبری ایران پیشتاز ورود به دنیای نو گردد.  کوتاهی از این مهم صدمات غیر قابل جبرانی می زند،  مثلاً اگر شورش و نارضایتی پیش آید و دست شرق یا غرب قاره در آن باشد،  مسئله در یک منطقه فدرال می ماند و اصلاح می شود.  مشروح در دمکراسی، فدرالیسم، حزب.

   چند پرسش و پاسخ:

   پرسش:  اگر حمله اعراب نبود چگونه ایرانیان به هند پناه آوردند؟

   پاسخ:  ایرانیان از گذشته های دور به هندوستان رفت و آمد داشتند،  این موضوع ربطی به اعراب ندارد.

   پرسش:  چگونه ایرانیان یکنواخت دین زرتشت را کنار نهاده و به اسلام روی آوردند؟

   پاسخ:  ایران وسیع بود،  و جملگی در ساختار اجتماعی سازمان قبیله ای بازمانده از مجلس مهستان بودند،  و دین های مختلفی در ایران وجود داشت،  به تاریخ ادیان و آئین های ایرانی و همچنین تاریخ ورود نام های عربی به ایران بروید.

   پرسش:  اگر حملات کشور های بیگانه نبود چرا وسعت ایران بمیزان 4000000 کیلومتر مربع به 1648000 کیلومتر تنزل یافته است؟

   پاسخ:  هنوز وسعت ایران همان وسعت تاریخی است،  هر چند از نظر جغرافیای سیاسی ظاهراً جدا از هم می باشد،  اما در مجموع مردمی یکی می باشند.  این موضوع از دوران استعمار و امپریالیسم اتفاق افتاده،  بعد از اسلام و تا ورود استعمار ایران یک کشور با شرایط تاریخ اجتماعی سازمان قبیله ای دینی بود.

   پرسش:  آیا هلاکوخان مغول نبود؟  آیا حکومت ایلخانیان از نوادگان چنگیز نبودند؟  آیا شاهرخ از نوادگان تیمور نبود؟  مسجد گوهر شاد مشهد را چه کسی ساخته است آیا زن شاهرخ آنرا نساخت؟

   پاسخ:  هلاکوخان واقعیت ندارد،  و هیچ اثر تاریخی واقعی از هلاکو خان وجود ندارد،  و این مانند دروغ اسکندر مقدونی ساخته و پرداخته می باشد،  که در مقالات مربوطه توضیح داده ام.  ایلخانیان نواده گان مغول مغولستان نمی باشد،  بلکه خانات ایرانی هستند،  در تمام آثار تاریخی بجا مانده از دوره ای که به اشتباه ایلخانیان می گویند،  هیچ اثری از مغول مغولستان در هیچ جای جهان وجود ندارد،  بلکه تمام آثار ایرانی می باشند،  می بایست ذهنیت کاشته شده از آموزش دوران استعماری پاک و از نو نوشته شود.

   پرسش:  آیا مرز ایران در زمان هخامنشیان تا یونان و مقدونیه نبود؟

   پاسخ:  سلسله هخامنشیان ادامه سلسله بزرگ دینی هخامنشی می باشند،  وسعت این آئین شاه خدایی در تاریخ اجتماعی،  ده ها ملت را در بر گرفته بود.

   مشروح این پرسش و پاسخ در پاسخ به شبهات حمله مغول و حمله اعراب به ایران.

   توجه:  الکی با داستان های دروغی بی پایه و اساس،  کشور و ملت خود را خوار و ضعیف و شکست خورده از همه معرفی نکنید و نگویید و ننویسید،  و خواسته استعمار سابق را پیش نبرید.  از هوش خود بخوبی استفاده کنید،  و با دانایی نوین تحقیق کنید،  و مهمترین مسئله این قرن را که تخصص و تخصصی تر بودن است بیاد داشته باشید.

   پرسش:  آیا فیلم ها و سریال های جدید خارجی نوعی دشمنی برای بد لباسی و اینقبیل هستند؟

   پاسخ:  بعضی تهاجم فرهنگی و جنگ نرم را در کج و موج زدن موی سر یا پوشیدن یه وری لباس،  یا چند ترفند اینترنتی می دانند،  در صورتیکه خیلی وسیع تر و مهم تر است،  منجمله در نوشتن دروغ های تاریخی می باشد.  امروزه با ساختن فیلم های متعدد تاریخی بر اساس دروغ های قدیم و جدید،  دارند شستشوی مغزی راه می اندازند،  می خواهند ملتها بویژه مردم قاره کهن را شکست معنوی دهند.  البته مبحث مقابله با این مسائل در آموزش برخورد با آنها می باشد،  نه حذف کلی موضوع،  در قرنی که تکنولوژی رو به گسترش است.

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

   کلیک کنید:  تاریخ دین و آئین در ایران

   کلیک کنید:  معروف ترین کتیبه های ایران

   کلیک کنید:  نویسندگان و تاریخ نویسان ایران

   عکس ها در اینجا  در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ،  بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.

   انوش راوید  Anoush Raavid

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،   http://www.ravid.blogfa.com

تاریخ عید ها و جشنهای ایرانی

   جشن های ایرانی

   پیش گفتار

      جشن های ایران باستان،  دلیل شکوفائی جامعه،  کلیه ملتها و مردم قاره کهن و ایران باستان، روز هاي بسياري از سال را شادمانه جشن مي‌گرفتند، و در اين روزها با مراسمي دل‌انگيز و شادي‌آفرين، فرشتگان نيكي را تقديس و اهورامزا را ستايش مي‌كردند.  به همين جهت است كه در اكثر كتيبه ‌هاي ايران باستان با چنين مضاميني روبرو مي ‌شويم، اهوارامزدا مردم را آفريد . و از خداي بزرگ و يكتا كه به شهر شادي ارزاني فرمود، سپاسگزاري شده است . تعداد جشن‌ها در  ايران بزرگ  زياد و رسم براين بود كه كليه جشن‌ را با پرستش اهوارامزدا آغاز مي ‌نمودند. بدين معني كه پيش از شروع برنامه ‌هاي اصلي جشن دعايي از اوستا خوانده، و سپس برنامه‌ اصلي جشن آغاز مي‌ گرديد . از بسياري جشن‌ها در ايران باستان چنين پيداست كه ايرانيان براي شادي‌هاي زندگي ارزش فراوان قائل بودند، و طبع انساني و روح دادگري و بي ‌زاري از خون‌ريزي، و گرايش به راستي و درستي كرداري و مهرباني خود دليل بارزي بر طبع لطيف و شادي آفرين نياكان ما مي‌باشد. همانطور كه گفته شد، جشنهاي ايران باستان از دو دسته بزرگ، سالانه،  و ماهيانه،  تشكيل مي‌شد كه جشن ‌هاي سالانه، به ترتيب درجه اهميت و برزگداشت عبارتند از:
 
     1 ـ جشن نوروز يا جشن بهاران، که معرف حضور همه است.  2 ـ  جشن مهرگان، كه از اول مهر تا 30 روز تمام جشن برپا مي‌كردند، اين عيد به مناسبت پيروزي فريدون بر ضحاك ماردوش است.  3 ـ جشن سده يا سدك، كه به مناسبت سپري شدن صد روز از زمستان برپا مي‌شد، و به نام جشن پيدايش آتش معروف است.  4 ـ جشن زايش آشوزرتشت،  كه در روز ششم از ماه فروردين برپا مي‌شد، و روز خانواده  بود، زيرا در اين روز مشيه و مشيا د مرد و زني،كه در آيين مزديستي مانند آدم و حوا مي‌باشند،به دنيا آمده‌اند.  5 - جشن‌هاي گامان بار، كه در شش نوبت و هر نوبت به مدت پنج روز، يعني روي هم يك ماه در هر سال برگزار ميشده است . 6ـ جشن سيرسور، كه در روز چهاردهم دي ماه به منظور دفع آفات شيطاني، و امراض گوناگون برگزار ميشد و آن را سير سور مي‌گفتند.  7 ـ جشن پنجه يا پنجه درديده، كه در اواخر ماه دوازدهم برگزار مي‌گرديد، و براي شادي روان گذشتگان و دستگيري از مستمندان پرداخته مي‌شد، و با خواندن سرودهايي از اوستا، آمرزش و رستگاري نياكان خود را از اورمزد توانا مي خواستند.        

      اما جشن‌ هاي ماهيانه بدين ترتيب بود، كه چون نام هر يك از روزها با نام همان ماه همزمان، و مطابق مي‌شد، آن روز را جشن مي‌گرفتند پس در هر ماه يك روز مخصوص جشن ماهيانه بود، به جز ماه دي كه سه جشن داشتند   .بنابراين، با توجه به صورت اسامي روزهاي جشن‌هاي ماهيانه از اين قرار بوده است:

   1 ــ  نوزدهمين روز در فروردين ماه ،      جشن فروردينگان
   2 ــ  سومين روز در ارديبهشت ،            جشن ارديبهشتگان
  3 ــ  ششمين روز خورداد ماه ،              جشن خوردادگان
  4 ــ  سيزدهمين روز در تيرماه ،             جشن تيرگان
  5 ــ هفدهمين روز در امردادماه ،           جشن امردادگان
  6 ــ  چهارمين روز در شهريورماه ،         جشن شهريورگان
  7 ــ  شانزدهمين روز در مهر ماه ،          جشن مهرگان
  8 ــ  دهمين روز در آبان ماه ،                جشن آبانگان
   9 ــ  نهمين روز در آذرماه ،                   جشن آذرگان
   10 ــ  هشتمين روز در ديماه ،                جشن ديگان
  11 ــ  پانزدهمين روز در ديماه  ،             جشن ديگان
  12 ــ  بيست و سومين روز در ديماه ،     جشن ديگان
  13 ــ دومين روز در بهمن‌ماه  ،            جشن بهنمگان
  14 ــ  پنجمين روز در اسفندماه ،           جشن اسفندگان  
      فرهنگ و تمدن درخشان جمیع مردم ايرانيان باستان،  گنجينه عظيمي‌ از هنر، انديشه، اخلاق، فرزانگي، آداب و رسوم و سنن است.  آنها همواره کوشیده اند با اقدامات موثر و گوناگوني، كه اندیش مندان در جهت رفاه و تامين اجتماعي مردم اين سرزمين به عمل آوره اند،  موضوعات مهم و حياتي و جشنها را در ميان مردم به بهترين نحو به اجرا در آورند.  زيرا دريافته‌ بودند، كه سر یا راز بقا و در واقع علم جامعه شناسی در جهت توسعه جامعه و بهتر زیستن، و به سوي تعالي و سر بلندی است،  تا اين مهم حاصل نيايد جامعه و حكومت دوام نمي‌آورد.  بدين منظور آنان با استفاده از تمام عوامل ممكن كه شرح آنها گذشت تلاش كردند،  تا حداكثر رفاه و بهزيستي و امنيت اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي و... را در جامعه به وجود آورند.  علاوه بر آن كوشيدند،  تا فرد ايراني را چنان پرورش دهند،  كه براي جامعه عضو مفيد و سودمندي باشد و وظايف خود را در قبال ميهن به انجام برساند، و با عادت دادن كودكان و جوانان به كار هاي دسته جمعي، حس همكاري و جوان مردي را در ايشان ايجاد نموده، و در انجام وظايف اجتماعي و حفظ حقوق خود و ديگران كوشا باشند.  از قوانين جمعي پيروز نمايد آن را محترم دارد، و گذشته از آن از انديشه‌ و كردار نكوهيده در امان باشند.  زيرا مي دانستند كه،  دل تهي بدي جويد و دست تهي به گناه گرايد، از اين رو برماست كه ميراث فرهنگي و بزرگان گذشته، را مقدس و محترم شماريم بدينوسيله از خود بيگانگي و فرار مغزها در جامعه جلوگيري نماييم .

    نوروز

      نوروز، از جشن‌های باستانی محدوده جغرافیایی  قاره کهن،  یعنی کشور های ایران، آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان، قفقاز و بخشهای کرد نشین کشور های، عراق و ترکیه و سوریه است که در روز اول فروردین، 21 مارس هر سال برگزار می ‌شود.  برگزاری جشن نوروز همچنین در زنگبار واقع در افریقای شرقی، که در قدیم سکونت گاه ایرانیان مهاجر بوده رواج دارد.  عده زیادی فرق میان نوروز و لحظهٔ تحویل سال نو را درست نمیدانند.  تعریف درست نوروز نخستین روز سال در تقویم ایرانی است یعنی یکم فروردین ماه و یا روز اورمزد از ماه فروردین.  لحظهٔ آغاز نوروز درست پس از نیمه شب است و این یک لحظهٔ تقویمی است.  لحظهٔ تحویل سال یک واقعه یا لحظهٔ طبیعی است و زمان آن می‌ تواند ساعت‌ها با لحظهٔ آغازین روز یکم فروردین فاصله داشته باشد.   بنابر این، لحظهٔ تحویل سال در سراسر جهان یکیست، ولی لحظهٔ آغاز نوروز (یکم فروردین) نسبی است،  نسبت به خط استاندارد زمان بین المللی، که سابقا به خط  گرینویچ مشهور بود، و هنوز هم اکثر مردم آن را به همین نام میشناسند.  پیشینه نوروز به باور زرتشت، ماه فروردین (نخستین ماه گاهشماری خورشیدی ایرانیان) به فره وشی (سرزندگی) اشاره دارد به اينكه، که دنیای مادی را در آخرین روزهای سال دچار دگرگونی می‌کند. 

      زرتشتیان ده-روز را برای اینکه روح نیاکان خود را شاد کنند، گرامی میدارند،  ممکن است این سنت که، برخی پیش از نوروز به گورستانها می‏روند، ریشه در این باور داشته باشد.  یک روایت در مورد خاستگاه نوروز این است که در این روز کیا خسرو، پسر پرویز بردینا، به تخت سلطنت نشست و ایرانشهر را به اوج شکوفایی خود رساند.  روایت دیگر این است که در این روز ویژه (یکم فروردین)، جمشید، پادشاه پیشدادی، بر روی تخت طلایی نشسته بود،  در حالی‏ که مردم او را روی شانه‏ های خود حمل می‏کردند.  آنها پرتو های خورشید را بر روی پادشاه دیدند و آن روز را جشن گرفتند.  در زمان های کهن، جشن نوروز در نخستین روز فروردین آغاز می‏شد، ولی مشخص نیست که چند روز طول می‏کشیده‏ است.  در بعضی از دربار های سلطنتی جشن‏ها یک ماه ادامه داشت.  مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا می‏شد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت.  شاید بتوان گفت، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی بود، در حالیکه طی باقی مانده ماه، هنگامی ‏که پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی می‏ پذیرفتند، جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.  جشن نوروز از آیین‌های باستانی و ملی ایرانیان می‌‌باشد.  جزئیات چگونگی این جشن تا پیش از سلسله هخامنشیان بر ما پوشیده است.  در اوستا نیز هیچ اشاره‌ای به این جشن نشده است.  همچنین از دید مذهب و باورهای دینی ایرانیان باستان در ارتباط با این جشن اطلاعاتی در دست نیست.  اگرچه مطالبی کلی در تعداد اندکی از کتابهای نوشته شده در روزگار ساسانیان درباره جشن نوروز وجود دارد.

    با استناد بر نوشته‌ های بابلیها، شاهان هخامنشی در طول جشن نوروز در ایوان کاخ خود نشسته، و نماینده گانی را از استان‌ های گوناکون، که پیشکش‌هایی نفیس همراه خود برای شاهان آورده بودند می ‌‌پذیرفتند.  گفته شده که داریوش کبیر، در آغاز هر سال از پرستشگاه  بال مردوک، که از خدایان بزرگ بابلیان بود دیدن می‌‌کرد.  همچنین در حکومت پارتیان و پادشاهی ساسانیان همه ساله نوروز را با بر پایی مراسم و تشریفات خاصی جشن می‌‌گرفتند.  صبح نوروز شاه جامه ویژه خود را پوشیده و به تنهایی وارد کاخ می‌‌شد.  سپس کسی که به خوش قدمی شناخته شده بود وارد می‌‌شد.  و سپس والامقام ‌ترین موبد در حالی که همراه خود فنجان، حلقه و سکه‌ هایی همه از جنس زر، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت،  در حین زمزمه دعا وارد کاخ می‌‌شد.  پس از موبد بزرگ ماموران حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه می‌‌کردند.  شاه پیشکش‌های نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش می‌‌کرد. ۲۵ روز مانده به نوروز، دوازده ستون با آجر های گلی در محوطه کاخ برپا شده، و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هر یک از آنها کاشته می‌‌شد.  در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را بر داشته و آنها را کف کاخ می ‌‌پاشیدند و تا روز  16 فروردین که به آن روز مهر می ‌‌گفتند، آنها را بر نمی داشتند.  روشن کردن آتش هنگام عصر یکی دیگر از رسومی بود که بین مردم در نوروز عمومیت داشت.  ریشه مراسم روشن کردن آتش، توسط ایرانیان در آخرین چهارشنبه سال نیز به همین عمل ایرانیان باستان باز می گردد. ایرانیان باستان به آتش احترام می‌‌گذاشتند.  آن زمان عقیده بر این بود که آتش موجب تصفیه هوا می‌شود.  در نخستین بامداد نوروز، مردم روی یکدیگر آب می‌‌پاشیدند.  پس از گرویدن به اسلام نیز این رسم بجا مانده است با این تفاوت که به جای آب از گلاب استفاده می‌شود. 

      از دیگر رسوم نوروز، حمام رفتن و هدیه کردن شکر به یکدیگر در روز ششم فروردین بود.  یکی از با شکوه ‌ترین سنتها نیز سبز کردن دانه گیاه در یک ظرف است،  که به آن سبزه گویند.  آیین‌های نوروزی از جشن‌های متعددی که در ایران باستان مرسوم بوده، یا از جشن‌های اندکی که از آن عهد به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست.  نوروز جشنی است که یک جشن کوچک‌تر (چهار شنبه سوری) به پیشواز آن می ‌آید و جشنی دیگر (سیزده بدر) به بدرقه آن.  و نماد آن انداختن  سفره هفت سین است.  نوروز در گذشته دارای آداب چندی بوده است، که امروز تنها برخی از آنها بر جای مانده و پاره ‌ای در دگر گشت‌های زمانه از بین رفته ‌اند.  از رسم‌های بجا مانده یکی راه افتادن  حاجی فیروز است.  خانه تکانی از دیگر آئین‌های نوروز است،  ده پانزده روز مانده به نوروز (سال نو) خانه تکانی شروع می‌شود.  در این آئین، همه وسایل خانه گردگیری و شستشو می ‌شود و پاک و پاکیزه می گردد.  چنان زوایای خانه را می‌‌روبند،  که اگر تا یک سال دیگر هم آن زوایا از چشم خانم خانه پنهان بماند یا فرصت پاکیزه سازی آنها به دست نیاید،  قابل تحمل باشد.  وسواس برای این پاکیزه سازی تا به حدی است که در و دیوار خانه اگر نه هر سال، هر چند سال یکبار نقاشی می‌شود.  پس از خانه تکانی،  نوبت سبزه کاشتن می‌شود.  مادران حدود یک هفته مانده به نوروز، مقداری گندم و عدس و ماش و شاهی در ظرف‌هایی زیبا می ‌‌ریزند، و خیس می ‌دهند تا آهسته آهسته بروید، و برای سفره نوروزی آماده گردد.

      پس از شکل گیری روش‌های جدید ارتباطی موج نو مانند نامه ‌نگاری،  یا شکل جدیدتر آن نامه‌ های الکترونیکی رواج یافته،  ارسال کارت شاد باش است.  یک هفته پیش از آغاز سال نو، زمان ارسال کارت‌های شاد باش فرا می ‌رسد، فرستادن کارت شاد باش برای همه دوستان و آشنایان، و اقوامی که در دیگر کشورها یا شهرها زندگی می ‌کنند، البته کاری پسندیده است، امروزه و بعد از رواج تلفن بیشتر به یک تلفن برای گفتن تبریک سال نو پس از تحویل سال بسنده می‌کنند.  دید و بازدید رفتن تا پایان روز  12 فروردین ادامه دارد. اما معمولاً در همان صبح نوروز به دیدن اقوام نزدیک، مانند پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ، پدر و مادر زن یا شوهر، عمه، عمو، خاله، دائی و… می‌‌روند.  روز های بعد نوبت اقوام دورتر فرا می‌‌رسد، و سر فرصت به دیگر اقوام و دوستان سر می ‌‌زنند و دیدارها تازه می ‌کنند.  حتی اگر کسانی در طول سال به علت کدورت‌هایی که پیش آمده از احوال پرسی یکدیگر سر باز زده باشند، این روزها را فرصت مغتنمی برای رفع کدورت می ‌‌شمارند و راه آشتی و دوستی در پیش می ‌‌گیرند.  آنجا که مدارس در ایام نوروز تا  14 فروردین تعطیل است،  فرصت خوبی برای سفر کردن به دست می ‌آید.  پس گروه کثیری از مردم به شهرهای دیگر، و نقاط خوش آب و هوای کشور که در ایام نوروز از آب و هوای معتدل، برخوردار است، سفر می‌کنند.  اما این سفرها نیز خالی از دید و بازدید نیست.  مردم به دیدار یکدیگر می‌‌روند و دیگران را به شام و ناهار دعوت می‌کنند.  سفرهای زیارتی نیز که از دیرباز مرسوم بوده، همچنان رونق دارد. به این معنی که عده زیادی شب عید به قم یا مشهد می‌‌روند، و پس از یکی دو روز به خانه و کاشانه خود باز می‌‌گردند.

      دیگر آیین ها آداب و سنن مربوط به نوروز که در گذشته بیش از امروز بوده است.  تا چند دهه پیش در برخی نواحی ایران، نوروز خوانی مرسوم بوده است.  در گیلان و مازندران و آذربایجان، از حدود یک ماه پیش از فرارسیدن نوروز، کسانی در روستاها راه می ‌افتادند و اشعاری در باره نوروز می خواندند.  اشعاری که بنا بر تعلقات مذهبی شیعیان با مضامین مذهبی آمیخته بود و ترجیع بند آن چنین بود:  باد بهاران آمده، گل در گلستان آمده / مژده دهید بر دوستان، …این پیک‌های نوروزی، در مقابل نوروزی خوانی از مردم پول یا کالا می‌‌گرفتند، و سورسات نوروزی خود را جور می‌‌کردند.  تا چهل پنجاه سال پیش به راه انداختن میر نوروزی نیز یکی از آئین‌های رایج بوده است.  داستان میر نوروزی این است که در پنج روز آخر سال اداره و فرمانروایی شهر را، به فردی از پائین ‌ترین قشرهای اجتماعی می ‌سپردند، و او نیز چند تن از مردم عوام را به عنوان خدم و حشم و عامل خود انتخاب می‌‌کرد، و فرمان‌های شداد و غلاظ علیه ثروتمندان و قدرتمندان می‌داد.  آنها نیز در این پنج روز حکم او را کم و بیش مطاع می‌‌دانستند،  و تنها در موارد پولی به چانه زدن می‌‌ پرداختند.  پس از آن پنج روز نیز میر نوروزی مطابق سنت از مجازات معاف بود، و هیچ کس از او بازخواست نمی‌کرد، که چرا در آن مدت پنج روز چنین و چنان کرده است. 

   سپندارمذگان

        منم زاده سپندارمذ گان ، به پاسداشت آیین ایرانی نه والنتین غربی ،، ایران باستان،  از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق داشتند.  در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با  29 بهمن، یعنی تنها ۳ روز پس از  روز والـنـتـاین فرنگی. این روز«سپندارمذگان» یا «اسفندارمذگان» نام داشته است. در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می‌‌کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به‌عنوان مثال روز اول « روز اهورامزدا»، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم  اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است، و روز پنجم « سپندار مذ» بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است.  یعنی گستراننده، مقدس، فروتن.  زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می‌‌ورزد.  زشت و زیبا را به یک چشم می‌‌ نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می‌‌دهد.  به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به‌عنوان نماد عشق می ‌‌پنداشتند.

      در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می‌‌شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می‌‌شد، جشنی ترتیب می‌‌دادند متناسب با نام آن روز و ماه.  مثلاً شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می‌‌گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندارمذ یا اسفندار مذ نام داشت، که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می ‌‌گرفتند. سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می ‌‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌‌ کردند.  ملت ایران از جمله ملت هایی است، که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، و به مناسبت های گوناگون جشن می‌‌گرفتند، و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً  جهان بینی ایرانیان باستان است.  انوش راوید

   روز والنتاین

      در داستانی ساختگی و بدون تحلیل جامعه شناسی سپندارمذ گان  ملت ایران بزرگ  را روز والنتاین، (روز عشاق و یا روز عشق ورزی) نامیده اند.  این روز را مصادف با  26بهمن ( 14 فوریه )، در بعضی فرهنگها که روز ابراز عشق است مانند بسیاری چیزها از ایرانیان گرفته اند.  این ابراز عشق معمولاً با فرستادن کارت والنتاین به صورت ناشناس انجام می‌شود.  سابقهٔ تاریخی روز والنتاین به جشنی که به افتخار قدیس والنتاین در کلیساهای کاتولیک برگزار می‌شد، باز می‌گردد. در سده سوم میلادی که مطابق می‌شود با اوایل  شاهنشاهی ساسانی در  ایران،  در روم باستان فرمانروایی بوده است، بنام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینکه  سربازی خوب خواهد جنگید که  مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم قدغن می‌کند. کلودیوس به قدری بی‌ رحم وفرمانش به اندازه‌ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. اما  کشیشی به نام والنتیوس (والنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبردار می‌شود و دستور می‌دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان  عاشق دختر زندانبان می‌شود. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق، با قلبی عاشق اعدام می‌شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می‌دانند، و از آن زمان نهاد و نمادی می‌شود برای عشق!

   لازانيا

      آيا مي دانيد خوراك لازانيا غذايي است، كه ايرانيان باستـــان آن را ابداع كردند! سرگذشت اين خوراك ايراني و نحوه گزيدن نام آن در تاريخ اينــگونه به نگارش آمده: حامي جان،يكي از پادشاهان سلسله هخامنشيـــــان بود كه داراي سه فرزند دختر به نامهاي ليلا ، زيبا و پنيا بود. گستره ايران زمين در هنگام حكمرانيش، از شرق تا چين و از غرب تا اسپانيـا و از شمال تا روسيه و از جنوب، كل كشور هاي حوزه خليج( هميشه فارس) را دربــر مي گرفت. هر هنگام كه حامي جان بردشمنان اين مرز و بوم پيروز مي گشت، به دستـور او تمامي  ايرانيان در جشن و پايكوبي بودند،  و از بهترين خوراكي ها تنـــــــاول مي نمودند. در يكي از جنگها ، سپاهيان امپراطوري يونان به ايران يورش آورده و پس از تحمل خسارات جبران ناپذير مجبور به عقب نشيني شدند،  و تعدادي از يونانيان نــيز در بند قرار گرفتند،  كه در اين بين ، سه پسر فرمانرواي يونان نيز ديده مي شدند.  دختران پادشاه هنگامي كه اين سه پسر را ديدند از پدر خود درخواست آزادي آنان را نمودند.  پادشاه براي دختران خود پيش شرطي را تعيين كرد. آنان مي بايست هر سه با هم  غذايي را طبخ نمايند كه تاكنون ابداع نشده بود، و اگر از عهده اين كار بــر مي آمدند،  فرزندان فرمانرواي يونان آزاد مي شدند. جالب اينكه دختران پادشاه با سرافرازي از عهده اين كار برآمدند. و بــراي نام گذاري  اين غذا از همه ايرانيان دعوت به همكاري شد. از ميان مردم، كشاورزي بر خواست و رو به پادشاه گفت: نام اين غذا را لازانيا كه برگرفته از نام فرزندان پادشاه است پيشنهاد مي دهم. پيشنهاد آن كشاورز پذيرفته شد و به پاس اين مهم، حكمراني ولايت عراق و اسپانيا را به او دادند.    

          ليلـا    زيبا    پنيا 

    جشن اسفندگان،  جشن بانوان

      یکی از جشن های قدیمی ایرانی که در سال های اخیر بیشتر مورد توجه قرار گرفته جشن اسفندگان است،  که در آستانه سال نو در روز اسفند از ماه اسفند (پنجم اسفند) بر پا می شده،  اما آگاهی های کاملی از این جشن  به جای نمانده است.  بسیاری از جشن های ایرانی با امثال خود در قاره کهن شباهت کامل دارند،  و می بایست رد تاریخی آنها را از مرکز قاره یعنی ایران و سپس تمامی قاره کهن جستجو کرد.  اختلاف وضعیت آب و هوایی مناطق عرب نشین اختلاف های رفتاری تاریخی در بسیاری موارد را موجب شده است،  ولی اثرات همانند در این مناطق یافت می شود.

   جشنی بهاری ویژه دختران و بانوان بوده،  آنها دسته های گل به دست می گرفتند،  خود را می ‌آراستند و در طول روز کوچه و خیابان را در اختیار می گرفتند،  به پایکوبی و افسانه ‌گویی و شادی می ‌پرداختند، و جشن را برگزار می کردند.  برخی این جشن را ویژه عروسان نا دیده‌ شوی یعنی دختران شوهر نکرده دانسته اند،  که در هر نو بهار  به کام دل شادی می کردند و جشن می گرفتند.  در این جشن مردان به زنان بخشش می کردند،  و آن را مرد گیران می نامیدند،  چون زنان از مردان آرزوها می خواستند.  در پایان آن روز رفتن به آتشکده برای توبه از گناهان کرده یا نا کرده نیز جزو برنامه این جشن بود.  به نظر می رسد جشن ویژه بانوان همزمان با جشن فرخندگی باروری زمین با اسفندگان هم ریشه است،  و نیز با بسیاری از جشن های بانوان اروپایی و مسیحی و ارمنی یکسان می باشد.

   یلدا . . .  بزودی . . .

     ادامه دارد و باز نویس می شود،  و در اینجا پست می شود،  یا جهت یافتن ادامه هر مطلب در جستجوی وبلاگ بنویسید.

   عکس ها در اینجا  در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ،  بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.

 کلیک کنید:  تاریخ شهر های ایران

 کلیک کنید:  مختصر تاریخ جهان

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

   انوش راوید  Anoush Raavid

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،   http://www.ravid.blogfa.com